به تو نگم به کی بگم
همدم کوچولوی مامان،پسرم این روزها اینقدر فکرم مشغوله و دل نگران آینده هستم که حتی بعضی وقتها لحظه ای فرصت برای ثبت خاطرات و لحظات زندگی برام نمی ذاره فقط می دوم تا به روزمرگی زندگی برسم و می دونم اگه ثانیه ای بایستم روزها عقب خواهم افتاد.ای کاش بزرگتر از این که حالا هستی بودی تا باهات دردل کنم چون یقین دارم هیچکس مثل فرزند نمی شینه پای دردل مادر و حتی اگه کاری از دستش برنیاد با حرفاش آرامش می ده ای کاش .... فقط خدا می دونه که بعد از وقت اداری فقط به خاطر آرامش تو تلاش می کنم .هرچند خود خدا شاهد است کوشش صبحگاهم هم برای آرامش توست هرچند خیلی ها اینو باور ندارن و فکر می کنن فقط به خاطر دل خودمه که صبح تا بعداز ظهر ر...
نویسنده :
مامان مریم
9:30